۱۳۹۴ مهر ۱۴, سه‌شنبه

تو بخوان نغمه ناخوانده من!

در دو دوره از زندگیم  دو دوست بسیار صمیمی داشتم که حرف نزده همدیگر را میخواندیم. اکثر اوقات با هم بودیم. اولی برمیگردد به دوران ابتدایی، 5 سال دوست بودیم. همکلاسی، هم میزی، تقریبا همسایه، فوتبال، درس و .... تا اینکه خانه شان را بردند کرج. ندیدمش تا همین 4 سال پیش. همه چیز عوض شده بود.غریبه بودیم.
دومی مربوط به دوران راهنمایی و دبیرستان بود که باز هم یک دوست بسیار صمیمی داشتم، همدیگر را میخواندیم، موسیقی، دفتر مجله، درس، بیرون گردی و چه و چه، دانشگاه که قبول شدیم، جدایی افتاد.
 راست گفته اند?! که از دل برود هر آنکه از دیده رود?!.
.
.
.
از مزایای اینکه آدم بنویسد و خودش را عریان در جلوی مخاطب قرار دهد. همین است که میشود نقد شد. متن بالا را با جمله ای تمام کرده بودم که منظورم را نادرست منتقل میکرد. جمله این بود: این یک هشدار نیست به شما دوست عزیز بلکه یک حقیقت تلخ است. اما آنچه که من میخواستم بگویم این بود که : این یک حقیقت تلخ میشود اگر که بعد مسافت مانع ارتباط (هر نوع آن) شود برای مدتی طولانی و نامعلوم.

     

۳ نظر:

  1. امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمی کاهد... این حقیقت ذهن من است!
    البته حق و حقیقتی وجود ندارد، در خیلی جاها؛ شرایط و جهان بینی هر شخصی سازنده ی یک حقیقت است!
    همین حقیقت هم که گفتم مطلقا مربوط به رابطه ی دوستی پسرانه است، در این حد و محدوده ها. رفرنس میدهم به پستی که نوشته بودی در مورد شور زندگی که تشبیه شده بود به آتش و مستلزم چند فوت، تا که شود دَمان.
    در واقع دوستی های واقعی، طبق یک تعریف کلیشه ای ولی درست، به برادری شبیه اند، از مدل انتخابی و اکتسابی نه ذاتی و اتفاقی.
    اگر رابطه ای و عاطفه ای، تاکید موکّد میکنیم به حالت خاص مذکور، کمرنگ میشود به این علت است که سطحی بوده و توخالی. وقتی که رابطه پرمغز شد، سالها و قرن ها می طلبد تا به پوکی برسد، نشان به نشان همان درختی که با او سخن گفتی و حرف می زد از سده ها، درخت ها هم پوک می شوند، ولی پابرجایند؛ تشبیه که می گویند همین است...
    مخالفم، از دل نرود هر آنکه از دیده برفت، هرکس به تمنایی رفته ست به صحرایی/ ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
    دوستدار همیشگیت، عطاالله
    سوانزی

    پاسخحذف
  2. اضافه میکنم که هر چیزی چه خوب و چه بد نشانه ای دارد، شاید تله پاتی و رفت و آمد و همراهی فیزیکی و حتی همدلی از نشانه های دوستی صمیمی باشد، اما بسیار نشان باید، تا پخته شود نامی به حکم برادر...

    پاسخحذف
  3. امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمی کاهد... این حقیقت ذهن من است!
    البته حق و حقیقتی وجود ندارد، در خیلی جاها؛ شرایط و جهان بینی هر شخصی سازنده ی یک حقیقت است!
    همین حقیقت هم که گفتم مطلقا مربوط به رابطه ی دوستی پسرانه است، در این حد و محدوده ها. رفرنس میدهم به پستی که نوشته بودی در مورد شور زندگی که تشبیه شده بود به آتش و مستلزم چند فوت، تا که شود دَمان.
    در واقع دوستی های واقعی، طبق یک تعریف کلیشه ای ولی درست، به برادری شبیه اند، از مدل انتخابی و اکتسابی نه ذاتی و اتفاقی.
    اگر رابطه ای و عاطفه ای، تاکید موکّد میکنیم به حالت خاص مذکور، کمرنگ میشود به این علت است که سطحی بوده و توخالی. وقتی که رابطه پرمغز شد، سالها و قرن ها می طلبد تا به پوکی برسد، نشان به نشان همان درختی که با او سخن گفتی و حرف می زد از سده ها، درخت ها هم پوک می شوند، ولی پابرجایند؛ تشبیه که می گویند همین است...
    مخالفم، از دل نرود هر آنکه از دیده برفت، هرکس به تمنایی رفته ست به صحرایی/ ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
    دوستدار همیشگیت، عطاالله
    سوانزی

    پاسخحذف