۱۳۹۴ آبان ۱, جمعه

درد مشترک

گفت: میخواهم بگویم که دنیا بی ارزش است. مراقب خودمان باشیم. دلم هری ریخت پایین. مدت ها بود که این طور بی هوا، دلم خالی نشده بود. اضطرابی سخت درد آور در صدم ثانیه شروع شد، فکرم هزار جا رفت، قلبم تپید. همه در ثانیه ای.
به قول خودش تهش را اولش گفت، تا خیالم را راحت کند. شرح ماوقع داد، اشک در چشمانم حلقه زد. چرا که من به خوبی واقفم، کوچکترین تلخی در غربت، تنهایی را به تلخ ترین وجهش به صورت آدم می مالد.

صدای شجریان می آید: 

نشسته­ ام در انتظار اين غبار بي­سوار 
دريغ كز شبي چنين، سپيده سر نمي­زند..........................................................................................................

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر