۱۳۹۷ آبان ۲۵, جمعه

خوب شد دردم دوا شد، خوب شد!


نشستم تو افیس، مقاله ای که باید نوشته بشه جلومه، نتایج جدید رو بهش اضافه میکنم. ناگهان انتخاب تصادفی اهنگ یوتیوب با من کاری میکنه که بوی جوی مولیان با امیر نصر سامانی. تار دلم لرزید، ذهنم پرواز کرد نشست جلوی یک پنجره. نظاره کنان. دلم خواست تا فیلمی بسازم با همین اهنگ روی تصویرسیال در زمان اون پنجره . چقد داستان داره، چه وزنی داره این نما. همه در بازکردنا تکرار بشه، همه غم ها و شادی ها... زمان سپری بشه، زمان سپری بشه. بعد برسه به سکانس اخر. سکانس خداحافظی. اینجای فیلم زمان کند بشه، کند بشه، کند بشه به سکون برسه.  اسمون مست، زمین مست، زمان مست. آغوش اخرین. سمفونی باران در چشم. صدای موزیک به اوج میرسه:
 خوب شد دردم دوا شد، خوب شد! دل به عشقت مبتلا شد، خوب شد!



۱۳۹۶ بهمن ۸, یکشنبه

پاورقی


صدای چکشی پله ها زیر پای پسرک که با اشتیاق یکی پس از دیگری آن ها را در مینوردید سکوت پاییزی آن حوالی را میشکست. پله های سرد اهنی به یک پا گرد منتهی به در صورتی رنگی ختم میشد. از روی پله ششم هفتم میشد از پنجره داخل اشپزخانه را دید. اشپزخانه عموما خالی بود. شلختگی کمی در اشپزخانه روی کاناپه ها دیده میشد. چشم های پسرک در جستجوی دختر جوانی بود که گاها نه در اتاقش که در اشپزخانه منتظر رسیدن پسرک بود. ضرب انگشتان پسرک به پنجره نوید ماجراجویی نویی را میداد و در باز میشد

تجربه

چه خوبند ادم هایی که با خود خلوت عارفانه عاقلانه دارند