۱۳۹۴ خرداد ۲۰, چهارشنبه

Sigmund Freud Museum, wien


به من گفته بودند که دکترفقط تا ساعت 18 مراجعه کننده می پذیرد. به همین دلیل هم نمیشد بعد از غروب افتاب به دیدنش رفت. چهارشنبه ها عصر هم دکتر با دوستانش پیرامون مسایل مختلف گفتگو می کرد. بیشتر دانشجویان و پیروان عقایدش سوال ها و ابهاماتشان را همراهشان داشتند تا با دکتر در میان بگذارند. به هر حال وقت ملاقات من بنا به درخواست خودم آخرین وقت پذیرش بود.

شماره 19 خیابان Berggasse. درب چوبی بزرگ قهوه ای تیره ای که در کنارش دکمه های طلایی رنگ واحد های مختلف ساختمان به چشم می خورد. روی یکیشان نوشته بود زیگموند فروید، زنگ و در را با هم فشار دهید.
با فشردن زنگ، درب باز شد، پله های همکف را گرفتم تا به درب اول در پاگرد طبقه اول رسیدم. کنار در هم با زرق و برق بیشتری بزرگتر اسم دکتر نوشته شده بود.
وارد راهروی باریکی شدم که فرش باریک قرمز رنگی آن را پوشانده بود، دیوار های راهرو هم با نوعی پارچه خاکی رنگ پوشانده شده بود. کنار در عصا و چمدان چرمین رنگ رفته ای بود که حکایت از سفر های بسیار داشت. خیلی مصمم و جدی روبروی در ایستاده بود. از من خواست تا روی کاناپه که در کنار دیوار اتاق بود دراز بکشم . تعداد زیادی هم کوسن تعبیه شده بود برای راحتی مراجعه کننده. روی دیوار اتاق تابلو های مختلفی با قاب های متنوع وجود داشت چینش هنرمندانه اتاق ملموس بود، رنگ ها و وسایل همگی با وسواس خاصی انتخاب شده بودند.
از من خواست تا چشمانم را ببندم و برایش تعریف کنم. از خواب هایم. کمتر حرف میزد بیشتر گوش میکرد و نت برمیداشت.ملاقات ها هفتگی بود. حالم بهتر شده بود، بدون اینکه نسخه ای برایم نوشته باشد.
یک روز که طبق معمول به دیدارش رفتم، گفت امروز اخرین جلسه تراپیست. دیگر نیازی نیست که بیایی. نسخه ات را آماده کردم. روی میز بود، برداشت و به من داد. گفت این را بخوان. ادامه داد که میدانی چرا بعد از ساعت 18 مراجعه کننده نمی پذیرم. ابرویی بالا انداختم. گفت بعد از خروج اخرین بیمار میروم پشت آن میز- به اتاق کناری اشاره کرد- مینشینم. یادداشت ها را دسته بندی میکنم، تحلیل میکنم، خلاصه میکنم و درنهایت نسخه بیمار را برایش مینویسم.

* این نوشته بعد از بازید از خانه فروید در وین نوشته شده.
** فتو بای آرش.


۱ نظر:

  1. چه قدر خوووووووووووووووووووب.
    کتاب شور ذهن فروید هم خیلی خوووووووووووبه.

    پاسخحذف