۱۳۹۴ خرداد ۲۴, یکشنبه

زخم!

رفته بودم اتاق یکی از دوستان، از هر دری سخنی. زد تو کار نوستالژی و یاد ایام گذشته. از روابط عشقیش گفت و دوست دختر اولش که اینطور بود و دوست دختر دومش اینطور و چه و چه و چه. یک جای صحبتش رو کرد به من پرسید که دوست دختر داشتی؟ البته منظورش واقعا خود این سوال نبود، چون که از نظرش جواب من به سوال قطعا می بایست مثبت می بود. انتظار داشت که من رشته کلام را به دست بگیرم. در جواب سوالش گفتم بله. کمی دلهره داشتم، طبق تعاریف این نوع رابطه، جواب من اصولا باید نه میبود. اما خجالت کشیدم که قضاوت بشوم. اینکه عمری از تو گذشته باشد و تو رابطه ای را تجربه نکرده باشی به معنای تامش انقدر عجیب است که وقتی به دوستانم میگویم من در تمام عمرم به اندازه یک لیوان هم نوشابه نخورده ام. 
دوباره شروع به صحبت کرد،از عشق و سکس و بوسه و مهربانی و عاطفه و...
گفت که اولین بوسه خیلی شیرین بود و اینطور بود و آنطور بود.داستان بوسه ها را برایم با اشتیاق تعریف کرد. شاید از چشمانم خواند که من با این لذت کاملا غریبم. پرسید، دوست دخترهایت را بوسیدی؟ 
ماندم چه بگویم، حقیقت یا اینکه از خیال پردازیم کمک بگیرم و داستانی برایش سر هم کنم. دهانم خشک شد، در همان یک ثانیه که بر من سالی گذشت، گفتم نه! نبوسیدم.
گفت یعنی لب های دوست دخترت را نبوسیدی؟ 
عرق شرم  و دهان خشک و چشمان نافذ سوال کننده، گفتم نه. 
گفت پس این چه دوست دختری  بوده که تو داشتی و حتی بوسه ای هم در کار نبوده. یه سری سوالات هستند که می پرسند و گفتن حقیقتش بسیار سخت و آزار دهنده است. گفتم شرم زیاد داشتم و دارم هنوز. دوست نداشتم که فکر بد کنند راجع به من.
-فکر بد؟! پسر خوب همانطور که تو دوست داری دختر ها هم دوست دارند. خیلی بدیهی و ساده است.

حق را کامل به او دادم،در دلم غمی نشست،تازه نمیدانست که از رابطه ها فقط تلخکامی هایش را چشیده ام. سکس و بوسه که توی سرم بخورد، حتی نوازشی هم در کار نبود. اصلا شاید دوست دختری در کار نبود. خیال بود و خیال بود و خیال.


۱ نظر:

  1. به كاهلي بنشيني ك اين عجب كاريست
    عجب تويي كه هواي جنان عجب نكني

    به هر حال دلم خيلي كرفت..

    پاسخحذف