۱۳۹۴ شهریور ۲۸, شنبه

goals

در آشپزخانه بودم مشغول آشپزی. کلا فکر کردن ها و الهامات من، جدیدا با آشپزی عجین شده. این بار یکی از همسایه ها که یک دختر آلمانی و بسیار جوان است هم در آشپزخانه بود، صجبت کردیم، رفته بودم روی منبر و از تجربیاتم! برایش می گفتم. یک جای صحبت گفتم که آدم باید برای خودش هدف گذاری کند، هدف های بلند مدت، میان مدت، کوتاه مدت. بعد پیگیری کند، رسیدن به همین هدف ها آدم را شاد میکند، زندگی لذت بخش میشود. 
بعد از صرف غذا، با خودم فکر میکردم، دیدم واقعا ایده جالبیست، که آدم هدف های کوچک به زندگیش اضافه کند، هر از چند روزی یک فتح داشته باشد، دلش گرم بشود. فتح قله های کوچک به فتح قله های بزرگ کمک میکند. بعد برای خودم هدف های کوچکی تعریف کردم که در حال انجامش هستم، بعضی هاشان فتح شده. حالم خوب است.
در آخر صحبتم با دختر آلمانی، یکی از دوستان روس هم اضافه شد، دختر آلمانی گفت من هدفی ندارم، آرزویی ندارم. گفتم خب اولین هدف پیدا کردن هدف باشد.پسر روس ایده جذاب تری داشت، پرسید که دوست پسر داری؟ دختر گفت نه. گفت خب همین اولین هدف.هم فال هم تماشا. خندیدیم.

۱ نظر:

  1. تجربه ی اینو داشتم که خیلی وقتا وقتی داشتم برای کسی سرمنبری حرف می زدمُ یه چیزایی گفتم که برای خودمم جالب بوده. انگار که موقعیت رو مغز آدم و خروجیش تاثیر میگذاره

    پاسخحذف