۱۳۹۴ تیر ۱۳, شنبه

جهد کن تا عشق افزونتر شود.

اگر از من بپرسند که از این مدت زندکی در فرنگستان چه چیزی در تو به حقیقت رسیده است؟ به طور قطع خواهم گفت عشق ورزی.

عشق و آتش در ادبیات با هم آمیخنه شده، یک استعاره به جا. اما نکته مفقودی هم هست، اینکه این آتش را چطور باید حفظ کرد. حتما دیده اید که وقتی می خواهیم آتشی گر بگیرد، فوت میکنیم. اکسیژن میرسانیم به آتش. عشق و دوست داشتن هم همینطور است. اینکه اینجا میبینید که پیر مردی و پیر زنی چطور عاشقانه دست هم را گرفته اند، چطور هنوز هم  دوست داشتن و عشق را برایت معنی میکنند به خاطر این است که مواظب عشقشان بوده اند، مرتب فوت کرده اند تا این عشق خاموش نشود. نه فقط در جوانی عشق بازی کرده اند که در میانسالی که در کهن سالی. 

راه دم دستیش را همه میدانیم که راه زبانیست، اینکه با زبان، دل به دست بیاوریم ،کلمات محبت آمیز به جا و درست و البته هنر گوش کردن به طرف مقابل هم ، یکی از راه های حفظ عشق است، اینکه فقط گوش باشی. اما مورد نظر من چیز دیگریست که زبان و گوش را تکمیل میکند.  
 به نظر من لمس کردن، نوازش یا هر نمودی که از تماس سراغ دارید، از موثر ترین راه های نه تنها حفظ که بلکه گسترش عشق و محبت است. بار ها شاهد در آغوش گرفتن های طولانی مدت عشاق در کوچه و خیابان بوده ام. این کار آدم ها را به هم نزدیک میکند. فرقی ندارد که دو دوست ،دو برادر، زن و مرد، پدر و فرزند یا هر چی. این راه تضمینیست. 
یک عادت حسنه داریم من و برادر که گهگاهی یک آغوش چند دقیقه ای همدیگر را مهمان میکنیم. چقدر آرامش بخش است. این نوبه آخر که ایران بودم، در حین تماشای تلویزیون، سر پدر را روی پایم گذاشتم، آرام آرام چند دقیقه موها و سرش را نوازش کردم. بسیار حال هردومان خوب تر شد. 
 مهربانی از طریق تماس به راحتی منتقل میشود. نباید ترسید و خجالت کشید. نباید فکر کرد که همه چیز ابدیست و فرصت همیشه هست، نه به خدا که نیست، همان لحظه مهم است، همان لحظه را باید ابدی کرد. در جمع و در خفا باید بوسید، بغل کرد. زندگی کوتاه است و حیف میشود که آن را صرف عشق ورزی به هم نکنیم. منظورم به همه عالم است.
 به نظر من آدم باید عاشق باشد، آدم عاشق، لبریز است، مثل جام پری که جوشنده است، منتظر ظهور معشوق خاصی نیست، هر چیزی که پتانسیل عشق ورزی داشته باشد دریغ نمیکند. از یک گل گرفته تا آدم های دور و نزدیک.
من خودم را در این دسته آدم های همیشه عاشق گذاشته ام، هیچ وقت آتشش را خاموش نمیکنم. همیشه خوراکش را تامین میکنم تا فروزنده تر باشد و رقصان. به شما هم همین توصیه را میکنم که عاشق باشید.

آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
گر بیفروزیش
رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست
زندگی را شعله باید برفروزنده
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگلی هستی تو، ای انسان!

۱ نظر: