۱۳۹۳ مهر ۱۳, یکشنبه

یک عصر پاییزی

"فشار آنقدر زیاد شد که دیگر تحملش میسر نبود. باید هرچه سریعتر از آن محیط لعنتی و یا بهتر است بگویم از آن حالت لعنتی بیرون می آمدم. تنهایی نمیشد. فکر میکنم که آدم ها به تنهایی نمیتوانند این کار را انجام دهند، همیشه نیاز هست که یکی در کنارت باشد."

----قدم زدن و حرف زدن با کسی که درد شناس است و گاها دوای درد مذکور را هم در جیبش دارد  بسیار مفید فایده است. ----


برویم قدم بزنیم. خیلی بی برنامه. اصلا هدف هم مهم نیست، فقط برویم قدم بزنیم. بالاخره ازیک جایی سر در می آوریم در نهایت. از کجا حرف زدن را شروع کنیم؟ اصلا مهم نیست. در نهایت به آنجا که دوست داریم و نیازش را احساس میکنیم ختم خواهد شد.

۱ نظر:

  1. دیگه وقتشه یکی پیدا بشه برات که هروقت خواستی باهاش قدم بزنی و دواتو سروقت بهت بده...

    پاسخحذف