۱۳۹۲ دی ۱۴, شنبه

آرزو بر جوانان عیب نیست!


مدت هاست که کتابی نخوندم و دلم لک زده واسه شروع کردن یک رمانی چیزی. کتابای زیادی هستند که من دوست دارم بخونمشون ولی فعلا تا مدت نامعلومی دست من کوتاهه.ولی این دفعه برم ایران باید یه چنتا کتاب بخرم بیارم بخونم.دوست ندارم که این ارتباطی رو که مدت ها براش زحمت کشیدم تا با ادبیات برقرار کنم از دست بدم. حقیقتا حس خوبی به من میده خوندن کتاب و بیشتر از اون داشتن کتاب. اصلا کلا کتاب خوبه.بعضی وقتا که دلم تنگ میشه میرم تو این کتابفروشیا یه قدمی میزنم و یه تورقی میکنم.لامصب همش اسپانیولیه ، یه خورده هم انگلیسی اون لا لوواش هست. به کار من نمیااد.
چند روز پیشا به یکی از دوستان گفتم که آقا واقعا حیفه ایرانی باشی و از این ذخایر ادبیات استفاده نکنی یعنی جفاست در حق حاقظ و سعدی و مولانا که خونده نشن. کلا باید از میراثی که برای ما مونده کمال استفاده رو ببریم .
یکی از آرزوهام اینه که بشینم و در حالی که دارم چاییمو میخورم برام کتاب بخونن. البته خواننده کتاب هم شرطه، کی بخونه خیلی مهمه. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر